بـــــی دلـــــــیـــــل

پشـت نقــاب سنگـی من دلـی خفتــه...   کودکـانـه با غمــزه ی دلبـــری آشفتــه

صفحه اصلی | عناوین مطالب | تماس با من | پروفایل | رمان های عاشقانه

عشق...

پُل

یه سرش من

یه سرش مه...

همیشه حرف هایی هست برای نزدن...

و چشمانی که هر غروب دنبال می کنند جای خالی نگاهی را

دلت می گیرد و این گره به دست هیچ طلوعی باز نمی شود...

عشق، عشق است. چه یکسال چه هشت سال و چه بیشتر

ولی دوست داشتن را نمیشود مخفی کرد...

و بالاخره مثل یک آتشفشان غرش میکند و بیرون میریزد.

عقل ندارد و منطق نمیفهمد...

کاش معشوقه ها میدانستند به اندازه ای که دوستشان دارند

زیبا نمی مانند ولی چیزی از این دوست داشتن کم نمیشود

بلکه میماند در دل تا مثل سیر هفت ساله هفتاد ساله شود

یا غوره ی صد ساله شود ولی این دوست داشتن تمام نمیشود

فقط باید باشی، باید توی شادی ها باشی

توی دلتنگی ها باشی...

توی ولنگاری های آخر هفته باشی و غم را نابود کنی.

کاش معشوقه ی من میدانست

که با نبودنش غم را برای من بیشتر میکند.

میگویم برو اما...

تمام وجودم پر از توست...

پر از خواستن بودنت کنارم...

نمیدانم چرا تنها که میشوم دلم تو را میخواهد

اما تو که می آیی.....

وقتی به داشته هایم فکر میکنم میبینم...

نه چیزی دارم... نه کسی...

تنها دارائیم چشمان غمگینی است که تنها تصویر شفافش

روزهای خوبی است که تو بازیگر اصلی اش بودی...

همه چیز زیر سر توست...

حتی گریه های یواشکی ام ...

لبخندت زیباست اما....

چشمانت پر از حرف های تلخی است که

حتی شکر هم کاری از دستش ساخته نیست...

پر از تکرار است لحظاتمان...

چشمانت را به هم بزن چند بار...

شاید شکرها ته نشین شده اند!!!

بعد از رفتنت...

اینجا همه چیز به شکل سابق برگشت اِلا من و...

اما همه چیز برای من عوض شد

منِ سرگردان تر...

منِ تنها تر...

منِ حساس تر....

لعنت به خاطرات...

‏هر آدمی یک روزی، یک جایی...

مجبور میشه خودش رو جا بگذاره و بره

توی یک کافه، خیابون، یک شهر، تو دل یک آدم!!!

وابستگی درد داره و بیشعور ترین موجود دنیا دله...

روزی هزار تا دلیل و منطق میارم که قانع بشه

که سرکشی نکنه، که دنبال نگرده

بازم دم دمای شب که شد بهونه میگیره...

بهونه ی تو...

تازگیا ترکیبی میزنم!

بغض و خنده...

ترکیب جالبیه😁😢

‏هر وقت یکی و رنجوندی

ولی خودت بیشتر عذاب کشیدی

بدون خیلی دوسش داری ...

یک اتفاق تلخِ تاریخی دیروز رویِ تخت من رخ داد ...

تا حالا نشده بود تا این حد پریشون و مضطرب

از خواب بیدار بشم و

حس کنم به معنای واقعی مُردم ...

به اولین چیزی که جرئت کردم فکر کنم مامانم بود

که بعد از من قراره چه غصه ای رو تحمل کنه

و از خدا خواستم که اشتباه کرده باشم ...

خدا خواست و اشتباه بود!

هیچ معلوم نیست تا چند بار دیگه خدا می خواد و

اشتباه می شه و یک مرتبه!!!!!

دیگه نمی خواد و درست می شه!

اونوقته که میریم و دیگه هیچ وقت بر نمی گردیم...

اینجور موقع هاست آدم یاد عزیزاش میفته

کسانی که دوسشون داریم

ندیدنشون سخته... سخت...

اینکه میگن عاشقا دیونه هستن کاملا درسته

چون همش باعث ناراحتی کسی میشن که

حتی طاقت یه لحظه دوریش هم ندارن...

ساعتم خواب رفــته رو دسـتم

پُرم از حـال و روزِ سرگردون

شاید آیــــــنده مون و گم کردیم

قبلِ رفتن زمــــان و برگردون


روسریت و گره بزن محـــــکم

این جماعت یه گله گرگن، زن

قبلِ رفتـن چشات و مشکی کن

چِش سفیدای شـهر و می دزدن


دســــت و پای غرورم و بشکن

تا نتونم که صــــــــاحبت باشم

غیرتـــــــــی که ندارم و له کن

سخته واســـم مراقـــــــبت باشم


«مرد و قولـش برو و ترکم کن »

گفت و با رفتــــــــــنم کنار اومد

من که آب از ســــرم گذشت اما

تف به هر کی که مرد بار اومد


شک ندارم که پشــت این چشما

شهرِ پر رفــــــت و آمدی داره

روسریش و نبســـــــــته تا عطرِ

شیطـــــنت هاش و شهر برداره


دیگه برگشــــــــــتنی نمی مونه

سایه اش و از ســرِ دلم کم کرد

روسریش و نبست بی انصاف

آبروم و که ریخــــت، ترکم کرد

م پهلوان

نمیتونن عوض کنن فصلا

مردی رو که طبیعتش سرده

عید هرسال توی این فکرِ

رفت، نه ماه بعد برگرده...

نگاهت میکنم خاموش

و خاموشی زبان دارد...

سکوت سرشار از ناگفته هاست...

بزار پیش دلت باشه... پیش دلت بمونه...

آره سکوت کن...

مطمئنم خودت یک روز این نوشته رو می خونی

میفهمی با خداوندگار بازی و دروغ

نمیشه بازی دروغ کرد...

که اگر چیپ زدی چیپ میخوری...

‏گاهی عشق

آدم ها را کنار هم نمیخواهد...

سلام... چیزی نیست، فقط خریّتم بدجور عود کرده

گفتم خریّت! دو مدل خریّت هست که از من نوع دومشه...

این قرص ها هم که کاری از دستشون بر نمیاد...

تو هم که...

در مورد تو نمیدونم چی بگم...

راستی نیومدم نامه ی عاشقانه بنویسم

تو که عاشقانه های من رو می شناسی...

اصلاً گاهی به بیشرمانه ترین شکلِ ممکن

لذت می برم نگات کنم...

نگاهت... بکنم...

میشه خواهش کنم لااقل برای دو دقیقه تو فکرم نیای؟؟؟

میشه؟ آخه منم سعی دارم زندگی کنم...

زندگی... بکنم...

البته اگه اسمش بشه زندگی...

ببین! اینها حرف های عاشقانه نیست.

بیشتر به حرف های خاک بر سری میمونه😊😁

هههههه😅😅🙈

بوق... بوق... (۱۸+)

هوا بدجوری گرمه... عطش ها هم بالاست...

همه خیابانها و پیاده رو ها داغ داغ...

آدمها هم تو چنین هوایی نیمه لخت...

بعضی هام بیشتر دنبال نیمه‌ی لخت شدن تا نیمه‌ی گم شده...

مگه چی گم شده!! آخه آدم ب این بزرگی هم کم میشه؟

البته آدمهای بزرگ همه چیزشون بزرگه!

حتی اشتباهات کوچکشون...

پس گم نمیشن ! گم میکنن...

اونم تو این شهر بی در و پیکر و لخت...

نصیحت میکنم تو این دنیا تا میتونی بکن...

ایدز نداره جانم! خوبی رو میگم... بکن...

کلا از قدیم گفتن، از ماست که در ماست...

روم ب دیوار...

فکر کنم یکم زیادی سنگین و فلسفی گفتن...

یه ضرب المثل معروفم هست میگه

عاقل همه را به ت خ م خود بسپارد!

بی ادب هم خودتی...

پس با خیال راحت دست در جیب بکن...

مسئله‌ی اصلی همینجاست، سه حرف... پ و ل

البته نظر منحرف شما هم محترمه!

شما که با ادبی، خوبی، صادقی

تو زندگیت اصلا دور نزدی، خیانت نکردی...

شما که ادعای دوست داشتنت خاصه خاصه...

بگو ببینم به دوست معمولی‌هاتم معمولی م ی د ی؟

یا از ته دل خاص خاص!؟ دل رو عرض کردم...

الان فکر کنم آدم بده‌ی داستان منم...

پشت پا به دل زده منم... رفته منم...

من که به شخصه، دوست داشتنم راسته... راسته...

و چقدر تو این راه راست... سختی کشیدم!

فکر کنم یه مدت دیگه بگذره.. دیگه هیچی نمیشه خورد

جز حرص و یه چیز دیگه... که ادب ایجاب می‌کنه نگم!

پس اینقدر حرص بمن نده!

من خودم غم به اندازه کافی تو زندگی دارم...

تو دیگه نگو ن م ی د م ... حرص رو عرض کردم...

مثل بعضی دوست داشتن ها...

که ممکنه با ی لایک کوچولو شروع بشه...

اما گاهی به سونو... ختم میشه!!!

این نوع دوست داشتن خالصه...

خاص و خالص مثل یه استکان عرق...

استغفرالله... عرق خارشتر رو عرض کردم...

اصلا تو می‌دونی برای هر لیوان عرق خارشتر!!!

خار چندتا شتر با اجازت استاد میشه؟؟

اونم به هفت روش سامورایی...

چه ربطی داشت!!! من نمی‌دونم...

من فقط می‌دونم دوست داشتنی رو همه دوست دارند

حتی به سبک سامورایی...

البته گاهی باید از همون هم به ناچار گذشت...

نه! گفتن به موسیقی هوس انگیز تن تو!!!

نه! گفتن به تو زیبا... آخرین آزمون تغییر من بود...

و چه دردی بالاتر از دل کندن!

از دفترچه خاطرات عاشقانه...

الان دیگه کم کم دارم ایمان میارم..

قصه اصلا ربطی به منحنی و قوس نداره...

یا حتی به بکینی زرد و نوک صورتی...

قصه، قدیمی‌تر، اصیل‌تر و بزرگتر از این حرف است

داستان عشقه...

چیز مزخرفیه این عشق... با همه بوده عوضی!

من که هرجا خوبی کردم ، بدی دیدم، خیانت دیدم،

رد دادم، گذشت کردم، گذر کردم... بناچار گذر کردم...

من احمق هنوز هم هرکی بهم بدی کرد! ندیدم...

تازه دلم برای خوبی‌هاش تنگ شد...

فکر کنم به مخم گرما تابیده!

و گرما بهترین تیر تابستانه!

ناخدا خودت طاغت بده.. 🥺

و در آخر: دلم برای کسی تنگ است که تنگ است!!!

با عرض شرمندگی 😊🥲😔🤓

م.م (رهگذر) تیرماه ۹۸

‏هر آدمی یک آرزو دارد

که همیشه برایش "آرزو" میماند... ‌

آرزوها هم دل دارند بخدا

کاش هرشب از روی آرزو هامون

یک بار می نوشتیم

حداقل و فقط یک بار

آرزوها هم دل دارند بخدا

چه میشود شبی یک بار

حداقل و فقط یک بار

از آنها یاد کنیم

شاید دلتنگمان باشند

آرزو ها هم دل دارند بخدا

بیایید آرزوها را آرزو کنیم ، نه فراموش

آرزو ها هم دل دارند بخدا

عشق بهترین

و بی رحم ترین حس دنیاست...

در میان هوهوی باد ایستاده بر فراز تپه ای بلند

جوانه های ذهنم به یکسو در حرکتند...

حد و مرز دوست داشتن

عشق ورزیدن و سهم من از تمامی آن...

اینجا چراغی روشن نیست!!!

اما قلبی هست که به وسعت گندم زارهای طلایی با رقص

مسحور کننده ی شان می تپد...

اینجا کوچه ها با نوری که از چشم های دلتنگ ساطع شده

روشن است

و به امید دلی که برایشان تنگ شود شاعر می مانند...

اینجا تنها قهوه است و قهوه است و تلخی...

اما همان تلخی را نتوان با هیچ دود و شرابی معاوضه کرد...

اینجا لحظه ها لبخند میزنند، آنهم از ته دل...

و سکوتی که همیشه چاشنی آن است...

دلتنگ نشو، دلتنگ نمان

بگذار کسی بر تِرَن تنهایی ات سوار شود...

آنوقت نه جا ماندنی در کار است و نه قطره های سرد اشک...


سپیدار ۹۸/۰۴/۰۲

دلتنگ تر از آنم که

دلتنگیم را بنویسم...

یک چراغ خاموش است

یک چراغ روشن نیست...

کوچه ای که تاریک است

جای شعر گفتن نیست...

لبخند ميزنم

لبخند ميزنم...

از منتهاي درد

هر چند ميزنم...

مشروب و دود و درد

چند قطره اشك سرد...

بي تو چه ميشه كرد؟!

اما تو... برنگرد...

اما تو... برنگرد...

_ I miss her

+ ?Which one

_ She sole one

جونم به صدات

توام تو این شبها

شبهای سکوت

بخون و دلبری کن

بخون جیرجیرک...

هنرتو رو کن

خسته از آدمها

مست کن با صدات

بخون و عاشقی کن

بخون جیرجیرک...

سکوت و بشکن

من رو آروم کن

بازی کن با دلها

بخون و بازی کن

بخون جیرجیرک...

تا دمِ رفتن

عشق و صدا کن

جیرجیر... عاشق کن

بخون و عاشقی کن...

م.م (رهگذر)

۹۸/۰۲/۲۸

بعضی آدمها... بعضی وقتها...

بعضی وقتا مجبوری تو فضای بغضت بخندی...

دلت بگیره ولی دلگیری نکنی...

شاکی بشی ولی شکایت نکنی...

گریه کنی ولی نزاری اشکات پیدا بشن...

خیلی چیزا رو ببینی ولی ندیدش بگیری....

خیلی ها دلتو بشکنن و تو فقط سکوت کنی...

سکوت کنی...

+ نوشته شده در شنبه ۱۳۹۸/۰۲/۲۸ ساعت ۹:۳ ب.ظ توسط م.م (رهگـــــذر) |